زکریازکریا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک:زکریا

اینجا دردانه های خردسال شهید خفته اند...

صورت همچون ماهشان با آدم حرف می زند روی سنگ کهنه شده ی مزارشان نوشته (شهید بمباران هوایی) خدای صبور من... چشم هایم را بستم و پلکم تر شد قهقهه زیبایشان روزگارانی دور؛ پدر و مادری را سرمست می کرده و حالا لایه های خاک یگانه ترین خاطره ها را بلعیده و سایه ی سیاه و عظیم غم سالهاست که پابرجاست ایکاش خواب می دیدم --------------------------------------------------- جمعه-ساعت7 غروب اولین باری بود که پسرم لیاقت زیارت قبور شهدا را پیدا می کرد. خداوندا یاریم کن تا دلبندم  ادامه دهنده خوبی برای راه نورانی شان شود... بعد به سر مزاد شهیدی والامقام رفتیم... شهید سید محسن کشفی که اتفاقا روز و ماه شهادتشا...
21 مرداد 1391

بهانه ی زندگی من...

      این عکس ها رو دو روز قبل وقتی من و زکریا خیلی حوصله مون از بازی های تکراری سر رفته بود گرفتم. قضیه از این قرار بود که تصمیم داشتم زکریا رو واسه تولد یک سالگیش ببرم آتلیه ولی دیدم توی خونه هم دوربین هست و هم کامپیوتر و هم فتوشاپ بلدم این شد که یه چادر مشکی آوردم و به دیوار وصل کردم و یه نور خیلی مناسب از پنجره اتاق به داخل می تابید و چند تا از اسباب بازی های زکریا رو آوردم و شروع کردیم به چیدن صحنه و نتیجه شد این عکس ها! به همین راحتی میشه آتلیه رو آورد خونه البته با 1/20 هزینه! ...
17 مرداد 1391

محدثه آسمانی ما

شکوفه ی باغ زندگی دوست عزیزم محدثه دخمل گل و ناز و مامانی که تازه از سفر ملکوتی کربلا برگشته که با اومدنش عطر تازه ای به دنیای دو نفره مامانی و باباییش داد و من به اندازه ی زیبایی نگاهش دوستش دارم ...
14 مرداد 1391

بوی تازگی...

بوی تازگی... بوی سبزی خوردن تازه روی چرخی سبزی فروش...... یادم رفته بود! رنگ قرمز تربچه هایی که به آدم چشمک میزنن ....... یادم رفته بود! مستی بوی ریحان و فلفلک................................ یادم رفته بود! طراوت رنگارنگ سبزی خوردن با پیازچه سفید........... یادم رفته بود! اصلا خرید یه خانوم خونه اونم حوالی 10 صبح.......... یادم رفته بود! یادم رفته بود میشه بدون زنگ ساعت از خواب پرید  نه  بیدارشد! میشه آرام آرام بیدار شد میشه توی رختخواب غلت زد میشه آخه وقت هست...وقت زیاده میشه به نور خورشید که از پنجره سرک کشیده تو سلام کرد میشه به صورت ماه پسرم لحظه ها و دقیقه ها مات شد... آخه وقت هست عجله ای در کار نیس...
11 مرداد 1391

تولدت مبارک عسل زندگی ما

ساعت 5:5 روز جمعه مورخ 7/5/90 خداوند مهربان بزرگ ترین و عزیزترین نعمت خودش رو به ما عنایت کرد تولدت مبارک پسر عزیزم       گلشن - علیرضا و فاطمه مهمون های دوست داشتنی کوچولوی این جشن بودند و جای سپهرکوچولوی عزیزم خیلی خالی بود. ...
10 مرداد 1391

کادوی تولد مامان و بابا

مدت زیادی توی این فکر بودیم که اولین کادوی تولد زکریا چی باشه؟ تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتیم 7 آیه ای که در قرآن کریم کلمه زکریا در اون هست رو به صورت 7 تابلوی خطاطی به عزیز دلمون کادو بدیم تا به برکت این آیه ها زندگیش رو با سعادت آغاز کنه استاد محمدی از اساتید بزرگوار و برجسته ی کشور و افتخار استان کرمانشاه در زمینه خطاطی قبول زحمت کردند و ما این افتخار رو پیدا کردیم که از ذوق هنری ایشان بهره ببریم.             ...
10 مرداد 1391

12 ماه به روایت تصویر

همه چیز اینقدر زیبا و جذاب بود که نفهمیدیم چطور شد 12 ماه و سه روز دیگه آقا کوچولوی خونه ی ما یکساله میشه خدای عزیز و مهربانم برای تمام نعماتت با زبانی قاصر به عدد ما احاط شکر... بیمارستان محل تولد: بیمارستان بیستون   ابتدای تولد   دوماهگی   سه ماهگی   چهارماهگی   پنج ماهگی شش ماهگی   هفت ماهگی   هشت ماهگی   نه ماهگی   ده ماهگی   11 ماهگی   12 ماهگی ...
4 مرداد 1391

نقاشی روی شکم

زکریا دیگه میدونه هروقت خاله مریم (همکلاسی مامانی) بیاد خونمون روی شکمش نقاشی میکشه به همین خاطر تا میاد فوری بلوزش رو میزنه بالا و شکمش رو نشون میده ...
4 مرداد 1391

چند روز مانده تا اولین سالروز تولد مائده ی آسمانی کوچک ما

امروز اول مرداد1391 است و تقریبا چند روز دیگر ... مانده تا سالروز تولد مائده ی آسمانی کوچک ما که با آمدنش برایمان هستی را جلوه ای نو بخشید و نور زندگی را در دل و ذهنمان تفسیری ناب کرد و شوق زیستن را آفرید و میوه باغ زندگی مان شد خداوند بزرگ و بلندمرتبه را چگونه می توانیم با این زبان الکن و ناقص و ناچیز شکرگزار باشیم؟! همین اندازه بس که این نورسیده ی زندگی با حضورش عظمت خداوندی را یکبار دیگر جلوه گر ساخت. و یکبار دیگر ما به بندگی مان سرتعظیم فرود آوردیم در برابر قدرت لایزال حق. از آفریننده مهربان هستی برای زکریای عزیزم سلامتی و شادکامی آرزومندیم. مثل یک رویای شیرین این یکسال گذشت و هر لحظه و هر لحظه و هر ...
4 مرداد 1391
1